جدول جو
جدول جو

معنی نطق کردن - جستجوی لغت در جدول جو

نطق کردن
(عَ مَ شُ دَ)
در تداول، سخنرانی کردن. سخن گفتن در انجمنی یا مجلسی برای گروهی، خطبه خواندن. (از آنندراج از سفرنامۀ شاه ایران)
لغت نامه دهخدا
نطق کردن
چنگیدن سخنرانی کردن
تصویری از نطق کردن
تصویر نطق کردن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نرم کردن
تصویر نرم کردن
کوبیدن چیزی، کنایه از رام کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نشا کردن
تصویر نشا کردن
جا به جا کردن قلمۀ درخت یا بوتۀ گلی که تازه سبز شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سقط کردن
تصویر سقط کردن
در پزشکی بچۀ نارس و مرده افکندن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نسق کردن
تصویر نسق کردن
کنایه از سیاست کردن، تنبیه کردن، کیفر دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عرق کردن
تصویر عرق کردن
بیرون آمدن عرق از بدن، خوی کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ذوق کردن
تصویر ذوق کردن
به نشاط آمدن، اظهار شادی و مسرت کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عاق کردن
تصویر عاق کردن
فرزند را به سبب نافرمانی از خود دور یا نفرین کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قطع کردن
تصویر قطع کردن
بریدن، جدا کردن چیزی از چیز دیگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نشت کردن
تصویر نشت کردن
آب پس دادن ظرف شکسته، سرایت آتش از چیزی به چیز دیگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غرق کردن
تصویر غرق کردن
فرو بردن کسی یا حیوانی در آب به صورتی که آب از سر بگذرد و دچار خفگی شود، فرو بردن چیزی در آب
فرهنگ فارسی عمید
(اِ کَ دَ)
نطق کردن و سخنوری نمودن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(عِ فَ / فِ دَ)
در تداول، سیاست کردن به بریدن گوش و بینی و یاقطع کردن دیگری از اعضای گناهکار را. (ناظم الاطباء). جزا کردن گناهی را. (یادداشت مؤلف) ، نسق کردن کسی را، پیش او نرفتن گاه گذشتن بر او. او را نادیده گرفته گذر کردن. (یادداشت مؤلف) ، ترتیب دادن. منظم کردن. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از طنز کردن
تصویر طنز کردن
تمسخر کردن، طعنه زدن، عیبجوئی
فرهنگ لغت هوشیار
خویستن هم آوای خویشتن خوی کردن، پاره دادن (پاره رشوه)، شرمساری بیرون آمدن عرق از بدن خوی کردن، پرداخت پول و مال با اکراه، رشوه دادن، خجل شدن خجالت کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عطف کردن
تصویر عطف کردن
بازگشت دادن: زبانزد اواری باز گرداندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عطا کردن
تصویر عطا کردن
دادن و بخشیدن و انعام کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تکاباندن در آب فرو کردن، کمان کشیدن به رسایی فرو بردن در آب و جز آن گذراندن آب از سر کسی یا چیزی، کشیدن کمان را بغایت. خلوت کردن جایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرق کردن
تصویر فرق کردن
اختلاف نهادن تشخیص دادن امتیاز دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عاق کردن
تصویر عاق کردن
زبهراندن برمخاندن
فرهنگ لغت هوشیار
درست در آمدن درست در آمدن صادق بودن: گفته شما در این مورد صدق نمی کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سقط کردن
تصویر سقط کردن
آفکانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خلق کردن
تصویر خلق کردن
تاشیدن تاشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خطا کردن
تصویر خطا کردن
لغزیدن بزهیدن بزهکردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خطر کردن
تصویر خطر کردن
خود را به آب و آتش زدن سیجیدن هنر کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سبق کردن
تصویر سبق کردن
شتاب، تعجیل، پیش افتادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذوق کردن
تصویر ذوق کردن
اظهار بشاشت کردن نشاط نمودن، شادی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
ترساندن بیم دادن، شکنجه دادن تنبیه کردن سیاست کردن، ترساندن تولیدهراس کردن: درچنان لحظات باریکی برای نسق کردن مردم وکشیدن تسمه ازپشتهاحاکم وقت چگونه شاطربخت برگشته ای رادرتنورمیگذاشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنطق کردن
تصویر تنطق کردن
نطق کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرق کردن
تصویر قرق کردن
پهرختن ویژه کردن ممنوع کردن اشخاص بیگانه از ورود در محلی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نسق کردن
تصویر نسق کردن
((~. کَ دَ))
تنبیه کردن، ترساندن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نصب کردن
تصویر نصب کردن
گذاشتن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خلق کردن
تصویر خلق کردن
آفرینش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قطع کردن
تصویر قطع کردن
بریدن
فرهنگ واژه فارسی سره